Image and video hosting by TinyPic یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.......کلبه ی احران شود روزی گلستان غم مخور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبتت به چیزی، کور و کر می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

پدر آسمونی... - من و گل نرگس

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
پدر آسمونی...(جمعه 86 مرداد 5 ساعت 4:3 صبح )

 

تقدیم به بابای مهربون و یتیم نوازم

میلاد مولاد کعبه رو به همه ی مردم جهان تبریک میگم

 

نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضائلی مطهر دارد
 همتای علی نخواهد امد ولله
 صد بار اگر کعبه ترک بردارد

 

 

پدر آسمانی

به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود

که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشغله بود

حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنی است

به ناله دف و نی در خروش و لوله بود

مباحثی که در آن مجلس جنون میرفت

ورای مدرسه و قال و قیل مسِِِِئله بود

 

خواستم حالا که به روز پدرنزدیک میشیم

برات نامه بنویسم

خب؛ از کجا شروع کنم؟

تورو چی صدا کنم،پدر؟

اولین بار که هیچی، آخرین باری که تورو با این اسم صدا کردم

به خاطر نمیارم!

هر وقت هم که این اسم رو شنیدم،مساوی بوده

 با تفنگ ،خون، اخلاص، اسطوره، ایثار،شجاعت....

نه...نه...اینارو نمیخوام،اصلا مگه همه برای اینکه یه بابای خوب داشته باشن،

باید این چیزارو داشته باشن؟

میبینی بابا!

هنوز مخاطب ندارم،اما دارم مینویسم

مثل همیشه....

آهان پیدا کردم

بازم مثل همیشه خودت کمکم کردی

آسمانی!

این بهتره

قهرمان مرد آسمانی

 

سلام مرد آسمانی!

بابای مهربونم!

میخوام برات نامه بنویسم

خیلی دوست داشتم اینجا بودی

و مثل اون موقعه ها، وقتی از جبهه میومدی

تک تک اتاقارو دنبالت چهار دست و پایی میکردم

سلام بابا جونم!

اما نه، نمیخوام از نیمه خالی اتفاق نبودنت حرف بزنم

بلکه بزار این بار از نیمه ی پر اون بگم

از مهربان بودنت

اگر چه

اگه بخوام از نیمه ی خالی اون بگم

نامه که هیچ!

باید چند جلد کتاب بنویسم

میدونی که انشا نوشتنم اصلا خوب نبوده

و بابای نداشته، که تو نوشتن انشاء بهم کمک کنه!

هر چند همیشه با من پر کشیدی !

من همیشه نمره ی 20 میگرفتم!

همیشه کمکم کردی ولی کسی نمیدونست

این انشاهارو من نمینویسم

حتی معلمم

بماند!

عید است و آخر گل و یاران در انتظار

پس!

ساقی به روی ماه ببین ماه و می بیار

گفتم از مهربان بودنت

حتما تعجب میکنی!

بابایی که دختر سه ساله اش رو بدون خداحافظی ترک میکنه،

مگه مهربونم میشه؟

چیکار کنم دیگهههه

منم مثل خودت،کارای عجیب و غریب زیاد انجام میدم!

میخواستم از مهربونیت بگم

احساس میکنم یه جورایی سفارشم رو پیش خدا کردی

چون اون یکتای نازنین هیچوقت منو تنها نذاشت

هیچ وقت!

اصلا احساس میکنم بیش از حد به من لطف میکنه!

دارم لوس میشم....

ولی یادت باشه منم دختر خوبی برات بودم

و فکر میکنم هدیه یک مرد آسمانی، به دختر خوبش به جز این هم نمیتونه باشه

خوش به حال من که هدیه هام آسمونیه!

من قدر هدیه های آسمونی تورو میدونم

و از بارش بارون لطف اون معبود بی همتا تا نهایت توانم بهره میگیرم

چشمامو میبندمو زیر بارون عاطفه آن لطیف عزیز راه میرم....

وای که چه لذت بخشه!

با گونه های خیس در هوای خنک یه شب بارونی

قدم برداشتن در یک راه طولانی.

آهای مرد آسمونی هنوز هستی؟!؟!؟

میخواستم مهربونی های تو رو در روز پدر جبران کنم.

در این فکر بودم که چه هدیه ای برایت بخرم.

اصلا چگونه بدستت برسونم؟

باز هم فکر کنم کار خودت بود

یعنی یکی دیگه از هدیه های آسمونی،با من تماس گرفت

نمیشناختمش!

وقتی حرف زدیم

دیدیم که اون هم دختر یه مرد آسمونیه.

گفت:میخویم جشن بگیریم،با خیلی از اونایی که دختر مردای آسمونی هستن.

جشن دیدار با پدر های آسمونی!

و چه اسمی بهتر این میتونست داشته باشه؟

چون جشنی بود برای مردای آسمونی ،که پدر بودن!

نه فقط پدر ما، بلکه پدر همه ی بچه های ایران

به خاطر همین هم از همه دعوت کردیم،چه اونایی نوازش پدر رو درک کردن

و چه اونایی که همیشه بابا رو تو خواب دیدن و باهاش اشک ریختن و زندگی کردن!

چه اونایی که پدر زمینی داشتن و چه اونایی که بابای آسمونی داشتن

همه میاییم پیش تو

اره پیش تو بابا

میایم بهشت زهرا!

گلزار شهدا و هدیه هامون رو به شما تقدیم میکنیم

می آییم پیش شما،که مطمئن شیم خودتون هم توی جشنتون هستید.

راستی بابا جون!

شاید همه ی بچه ها فرصت نکنن به باباشون نامه بنویسن،شاید اصلا بعضی ها با اونا قهر باشن!

شایدم بابا شون رو تنها ، یه گوشه ی سرای سالمندان رها کردن!

چجوری دلشون میاد!؟

اره بابا جون

نمیخوام از مرام و معرفت بگم

نمیخوام تو این روز قشنگ

روز تولد مولا و روز تو از بی مرامی و بی معرفتی حرف بزنم

پس میگم بگذریم!

فکر کنم اونا هم بیان.

پس بابای مهربونم!

تو هم دوستاتو دعوت کن

شاید بابای زهرا که میگن اسمش گمنامه ، جز دوستای تو باشه!

آخه اونم دلش خیلی تنگ شده

همه ی اونایی که میدونی آسمونی شدن

همه رو دعوت کن

جشن ما یه جشن آسمونیه!

شاید مادر گمنام ما هم بیاد!

آخه جشن ،جشن گمنام ها هم هست

شاید پسرشم بیاد

:((

غافلگیر شدی ! نه؟

آخه این اولین باریه که بچه های مردان آسمونی

برای بابا هاشون جشن میگیرن

اون هم ،همه جای ایران

چه جشنی میشه بابا!نه؟

دیدی بهت قول دادم که نزارم شقایق منقرض بشه؟

تا دخترت هست ،شقایق هم هست!

همه ی کاراشو خودمون انجام دادیم

خیلی سخت بود

خودت میدونی که باید از چه مراحلی عبور کنیم،تا اجازه میدادن که خودمون کار کنیم

بابا!

از موقعه ای که رفتی.......

آخه بابا جون!

از موقعه ای که تو رفتی

همه میخوان بابای ما باشن!

ولی ما دیگه بزرگ شدیم و میخوایم نشون بدیم ،برای اینکه به باباهمون تبریک بگیم

نیاز به کمک نداریم.

پس کار خودمونه!

وای چه جشنی میشه!

جشن دیدار با پدران آسمونی با همت بچه های مردان آسمونی

هم جشنون بی نظیره!

هم مخطبان جشنمون!

هم برگزارکنندگان جشنمون...

ابزار مهربانی این همه فرزند شهید، به باباهاشون خیلی دیدنیه!

 

حرف آخر

 

بابای مهربون!

الهی قربونت برم

خیلی دلم برات تنگ شده

اگه یه شب نیای به خوابم

دیگه با کی حرف بزنم؟

خیلی دوستت دارم

خیلی ها فراموشت کردن!

ولی بدون تا دختری مثل من داری

نمیزارم یادت فراموش بشه

راستی من به قولم وفادارم

سفارش منو که میکنی؟

یادت نره!

دوستت دارم

دخترت

 


» نرگس*
»» شاخه نرگس ( نظر)

اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 173  بازدید
بازدیدهای دیروز: 3  بازدید
مجموع بازدیدها: 123649  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

پدر آسمونی... - من و گل نرگس
نرگس*
» آرشیو یادداشت ها «
دونه های انارم
» موسیقی وبلاگ » اشتراک در خبرنامه «
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن